کد خبر: ۳۶۳۰۶۴
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۷:۳۴ 18 January 2017
مهدی می‌گفت امکان فعالیت برای او در دولت احمدی‌نژاد به‌ویژه بعد از قضایای ٨٨ وجود ندارد.
محمودعلیزاده طباطبایی ،وکیلی چندین ساله خانواده آیت‌الله هاشمی در گفت‌وگوی تفصیلی با روزنامه شرق، به برخی از موضوعات این خانواده از قبیل پرونده مهدی هاشمی و درگذشت آیت‌الله اشاره کرده است.

در ادامه به مهمترین بخش های این مصاحبه اشاره شده است که می‌خوانید:

-وقتی پرونده مهدی مطرح شد ارتباطات نزدیک‌تر شد. من به اتفاق دامادم دکتر ابوالمعالی، وکالت پرونده را بر عهده گرفتیم. دخترم زهرا هم در کنار ما بود. کار عمیق و گسترده‌ای در این پرونده انجام شد. ما به طور مرتب گزارش پرونده را به آقای هاشمی ارائه می‌کردیم.

-یک شب که به منزل آنها رفته بودم، عفت‌خانم خیلی با تندی و عصبانیت رو به آقای هاشمی گفت چرا کاری نمی‌کنی؟! هرجلسه‌ای که می‌رفتم عفت‌خانم هم آنجا حاضر بود. اما در آن جلسه خیلی تند شد. هاشمی هم چنین تعبیری به کار برد که ما دنبال مسائل شخصی خودمان نیستیم.

-مهدی می‌گفت امکان فعالیت برای او در دولت احمدی‌نژاد به‌ویژه بعد از قضایای ٨٨ وجود ندارد. مهدی زمان ریاست‌جمهوری هاشمی، مدیر تأسیسات دریایی بود. زمان آقای خاتمی، مدیر سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت بود تا سال ٨٤. از سال ٨٤ از آن سمت استعفا داد و فقط مسئول دفتر آقای هاشمی در هیئت امنای دانشگاه آزاد بود.

-مهدی در میان فرزندان هاشمی از همه ناشناخته‌تر مانده است. مهدی نفر چهلم یا چهل‌وسوم کنکور سراسری بود. فارغ‌التحصیل دانشکده فنی دانشگاه تهران است. شبیه‌ترین بچه‌ها به خود آقای هاشمی هم همین مهدی است. مهدی رفت و یک دوره زبان هم گذراند و بعد هم به صورت طبیعی از آکسفورد پذیرش گرفت.

-مهدی سه یا چهار بار از لندن به دوبی آمد و ما آنجا یکدیگر را ملاقات کردیم و آقای هاشمی می‌گفت که مهدی را قانع کن که بازنگردد... بعد آقای هاشمی رفت نزد آقا و گفت که مهدی اصرار دارد بازگردد و محاکمه شود. نظر ما هم این است که منصفانه به اتهامات او رسیدگی شود.

- مهدی گفت از من خواسته‌اند، تقاضای عفو بدهم، من هم گفته‌ام باید با پدرم مشورت کنم. من گفتم حالا نظر خودت چیست؟ گفت من کاری نکرده‌ام که تقاضای عفو بدهم. من می‌خواهم عادلانه به اتهاماتم رسیدگی شود. هاشمی گفت من گفتم که فردا می‌روم و این موضوع را با آقا مطرح می‌کنم. هاشمی گفت من خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و موضوع را مطرح کردم.
آقا گفت نظر شما چیست؟ گفتم اگر درخواست عفو بدهیم اتهامات مهدی همیشه باقی خواهد ماند و می‌گویند که به خاطر دوستی با شما اعمال نفوذ شده است. اجازه بدهید که به اتهامات مهدی به صورت قانونی و منصفانه رسیدگی شود.

-تقریبا هفته‌ای یک ‌بار برای ارائه گزارش از وضعیت پرونده، خدمت هاشمی می‌رفتم. بعد از اینکه حکم قطعی شد، ملاقات‌های من هم بیشتر شد. ما درخواست ایراد صلاحیت ارائه دادیم که در این صورت ابتدا باید به ایراد، رسیدگی شود و بعد حکم صادر شود. اما این اتفاق نیفتاد.

-ملاقات‌های آقای هاشمی به‌طورمرتب تا روز آخر با رهبری انجام شد.

-آن روز صبح تماس می‌گیرد که با آقا ملاقات کند؛ اما دفتر ایشان می‌گویند آقا درحال استراحت هستند. ظهر از دفتر رهبری تماس می‌گیرند که هاشمی در حال استراحت بوده است. هاشمی بین ساعت دو تا چهار استراحت می‌کرد. وقتی که بیدار می‌شود، حرکت می‌کند به طرف وزارت کشور. بعد تلفنی با آقا صحبت می‌کنند که آقا می‌گویند این موضوعی نیست که تلفنی درباره آن صحبت شود. هاشمی در نهایت تصمیم به ثبت‌نام گرفت...

-هاشمی می‌گفت من الان مانند دهه ٧٠ توان ندارم. می‌گفت آقای روحانی هم توانش از من بیشتر است و هم دیدگاه‌های او همان دیدگاه‌های من است.

-یکی از اختلافات بین هاشمی و روحانی که من دیدم درباره استقلال سازمان برنامه بود. هاشمی می‌گفت حرف آخر را در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی باید کارشناس بزند و نه آدم‌های سیاسی.

-بعد از اینکه ابطحی رفت زندان و آن مصاحبه را انجام داد، به هاشمی گفتم این صحبت‌ها را دیدید؟ گفت نه. ناراحت می‌شوم. هاشمی می‌گفت که من از چپ‌ها انتظاری ندارم. آنها اعتراض می‌کنند؛ اما از رفقای خودم انتظار داشتم تا از کارهایی که خودشان انجام دادند، دفاع کنند.

-از سایت عماریون تماس گرفته بودند و به من گفتند که خبر دارید آقای هاشمی در بیمارستان بستری شده؟ گفتم نه، کدام بیمارستان؟ گفتند شهدای تجریش. سریع به سمت بیمارستان رفتم. آقای هاشمی را هم ١٠ دقیقه بود که به بیمارستان آورده بودند. آقای هاشمی را روی تخت خوابانده بودند و مشغول انجام عملیات احیا بودند. دکتر هاشمی وزیر بهداشت و دکتر طباطبایی آنجا بودند. من از آقای طباطبایی پرسیدم؛ گفت که ایشان تمام کرده است.

-خانواده هاشمی در اورژانس بودند و مردم هم تردد داشتند. همان‌جا من خیلی تلاش کردم مهدی هم بیاید. دکتر هاشمی گفت من تلفن آقای دولت‌آبادی (دادستان تهران) را دارم. بعد به او زنگ زد و آقای دولت‌آبادی با زندان هماهنگ کرد و مهدی هم آمد.
-قاسم‌ سلیمانی ارتباط نزدیکی با هاشمی داشت.

-به فاطمه خیلی فشار آمد؛ چون فاطمه از همه به پدر نزدیک‌تر بود. من یک خاطره بگویم. روزی که دادگاه فاطمه بودم، از دادگاه برگشتیم. آقای ترابی به من زنگ زد که فورا خدمت حاج‌آقا برسم. جریان دادگاه را پرسید و من هم توضیح دادم و گفتم البته فاطمه بدش نمی‌آید که زندان برود. فاطمه می‌گوید که من تنها نگرانی‌ام از زندان، ملحفه‌های آن بود که فائزه گفته ملحفه‌ها را خودمان می‌شوییم و تمیز است! آقای هاشمی با یک حالت پدرانه‌ای گفت که من اصلا تحمل و طاقت زندان‌رفتن فاطمه را ندارم! فاطمه خیلی احساسی بود و درددل می‌کرد و گاهی حرف‌های تندی هم می‌زد که برادرها جلوی دهانش را می‌گرفتند که این حرف‌ها را نزن... .

-وصیت نامه دست محسن است و هر وقت مصلحت بدانند، درباره‌اش صحبت می‌کنند.

-فاطمه اصرار داشت که هاشمی را در امامزاده صالح دفن کنند. می‌گفت می‌خواهم هر روز صبح که از خانه خارج می‌شوم، پدرم را ببینم. خودش به طور رسمی نگفته بود که من را کجا دفن کنید. سید‌مهدی طباطبایی گفته بود که یک ماه قبل از فوت که با او ملاقات داشتم، گفته بود که از اول زندگی‌ام علاقه داشتم در مشهد دفن بشوم.

-مهدی به من گفت که ما بیشتر مایل بودیم که قم باشد، می‌خواستند در صحن حرم و در کنار دیگر علما باشد؛ ولی وقتی که در حرم امام دفن شد، همه راضی بودند.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار