به نام خدا
روزی روزگاری
خاطرات غلامعباس حسن پور
قسمت پنجاه و دوم
در قسمت قبل بیان گردید ربع ساعت قبل ازغروب آفتاب وارد آب های هور شدیم .
گروهان یا زهرا و گروهان یا مهدی سلام الله علیهم اجمعین از دو محور مستقل و با دو ستون به طرف دشمن حرکت کردند .
گروهان یا زهرا که من فرمانده آن بودم ، خودم در جلوی ستون ، بیسیم چی آقای اسماعیل نراقی پشت سر من به فاصله دو متر و آقای امیرحسین اسکندری پیک گروهان هم پشت سر بیسیم چی قرار گرفتند و بقیه گروهان با ستون منظم و با فاصله دو متر از یکدیگر و آقای سید ابراهیم میرجمالی معاون محترم گروهان نیز در آخر ستون قرار گرفت .
مسیر را به سوی دشمن ادامه دادیم حدود ششصد متر در آب و نیزار کم تراکم که به آن نی های سبز بردی و چولان
می گفتند حرکت کردیم این مسیر کمی باتلاقی بود و عمق آب هم از یک و نیم متر بیشتر تجاوز نمی کرد.
حرکت در این مسیر مشکل بود .
بعد از پیمودن حدود ششصد متر رسیدیم به اول نیزار متراکم که در دل نیزار آبراهی وجود داشت که قبل از عملیات شناسایی شده بود .
از مسیر آبراه حرکت خود را ادامه دادیم ارتفاع آب در بعضی از قسمتها یک یکصد و هفتاد سانتی متر و در بعضی از قسمت ها هم به دو متر و بیشتر می رسید عرض آبراه یک متر بود و طول آن حدود هزار و چهار صد متر .
دو طرف آبراه پوشیده از نیهای بسیار متراکم که تا سه متر از آب بیرون زده بود .
در مسیر حرکت گروهان ما هر دویست متر تنه نخلی توسط عراقی ها در آب انداخته شده بود .
تنه ی آجدار نخلها های هفت هشت متری شناور باعث می شد که حرکت ما به سوی دشمن کند گردد .
رزمندگان گروهان یا مهدی از آبراه جداگانهای در جناح چپ ما به طرف دشمن در حرکت بودند .
فرمانده گردان آقای ابوالفضل شکارچی ، معاونش آقای محسن موحدی ، به همراه بی سیم چی و پیک گردان هم از مسیری بین دو گروهان به طرف دشمن در حرکت بودند و البته ما آنها را مستقیما
نمی دیدیم .
طبق سفارش حق روشن کردن و تماس با بی سیم نداشتیم لازم به ذکر است که بی سیم چی ها قبل از حرکت ، بی سیم خود را تا حدودی با گریس ضد آب کرده بودند . البته گریس هم مانع ورود آب به داخل بی سیم ها نشده بود .
طرح حمله ی گروهان یا مهدی در جناح چپ ما بود .
رزمندگان گروهان یا زهرا وقتی که به تنه نخل ها ی شناور در آب می رسیدند با سختی و با احتیاط از کنار
و یا از روی نخل ها عبور
می کردند .
در مسیر حرکت گروهان ما رگبار گلوله از کنار رزمندگان میگذشت .
شلیک ها بی هدف بود و دشمن به صورت کور تیراندازی می کرد و گاهی نیز موشک های خمپاره در نزدیکی ستون ما در آب فرود آمده و منفجر می شد .
خوشبختانه در طول مسیر رزمندگان ما آسیب ندیدند .
حدود ساعت ده و نیم شب به دویست متری خطوط دفاعی دشمن رسیدیم.
تراکم نی ها کاسته شده و پوشش نی خیلی کم شد فقط پوشش چولان که به نیزار جوان و سبز گفته
می شود و ارتفاع آن فقط شصت هفتاد سانتی متر بالاتر از سطح آب است وجود داشت .
چولان ما را از دید مستقیم دشمن پنهان نمی کرد و
می بایست احتیاط لازم را داشته باشیم تا دشمن متوجه ستون رزمندگان نشود . قبل از اینکه نیزار متراکم تمام شود ما دو نگرانی بزرگ داشتیم .
اینکه نگران بودم شاید دشمن در سر راه ما و در آبراه کمین گذاشته باشد نگرانی دیگر ما این بود که مبادا دشمن از گلوله های آتش زا استفاده کند و نیزار را به آتش بکشد و ستون ما به دام آتش گرفتار آید که شکر خدا از آتش و کمین خبری نشد قبل از اینکه وارد نیزار کم تراکم شویم به صورت پچ پچ و درگوشی و دهان به دهان با نیروهای گروهان صحبت و آنها را متوجه کردیم که دویست متر بیشتر با دشمن فاصله نداریم .
در این دویست متر در دید مستقیم دشمن قرار داشتیم و دستور داده شد که سکوت کامل رعایت شود.
اگر کسانی دچار سرماخوردگی بودند ، چفیه و یا دستمال خود را در جلوی دهان خود بگیرند تا صدا عطسه وسرفه به گوش عراقی ها نرسد حدود نیم ساعت به ستون استراحت دادم تا نفس خود را تازه نمایند و با استارت و جهش طوری که دشمن متوجه نشود ستون را به پشت میدان مین برسانم ولی متاسفانه ناخودآگاه صدای یکی از رزمندگان بلند شد و دشمن صدا را شنید .
خاطره ادامه دارد..