متن کامل نوشته مژده لواسانی، شاعر و مجری تلویزیون در روزنامه ایران به شرح ذیل است:
شعر میخواندم، گاهي آن قدر زياد كه پدرم نگران ميشد، دختركِ دهدوازده ساله اش چرا بايد فروغ و شاملو و اخوان بخواند و بين همين خواندنها بود كه با غزل منزوى آشنا شدم و اتفاقاً اولين غزلى كه از منزوى خواندم به گمانم يكى از تكان دهندهترين غزلهايش براى همه عمرم بود:
«ليلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه چه آسان تباه شد
اول دلم فراق تو را سرسرى گرفت
وآن زخم کوچک دلم آخر جذام شد»
و فكر كردم اين حسرت عاشقانه را چقدر باشكوه در غزل ريخته است و به ما چشانده است. همين شد كه بىدرنگ همان روز «از ترمه و تغزل» منزوى را خريدم که با هر غزلش انگار شوريدگى و شيدايیاش به جانم مينشست.
منزوى با غزلهاى شوريدهاش، براى هميشه مرا به «غزل» دچار كرد... چيزى كه مرا اين چنين درگير غزلهاى منزوى كرده بود جداى از تكنيك و هر آنچه به اصول غزل برميگردد (كه در اينها هم استادِ تمام است) دقيقاً همان نقطه عطف شعر منزوى يعنى جلوهاى پررنگ از عواطف، احساسات و شيدايى و شوريدگىِ خود شاعر بود كه بازتابش غزلهايش را اين چنين تأثيرگذار ميكند؛ گويى وقتى از ناكامى، حسرت، درد عشق، شكوهِ معشوق، هجران و ... حرف ميزند به ما دروغ نميگويد. اينها همه برآمده از زيست و سلوك اوست و همين است كه تا عمق جان، نفوذ ميكند. شايد درستترين تعريف از منزوى را خود او كرده است: «نام من عشق است آيا ميشناسيدم؟» اين دقيقترين تعريف از اوست. منزوى، زاده نخستين روز از پاييز است و پاييز هماره بهارِ غزل است:
«خدا به وقت غزل و دلتنگى
پاييز و انار و باران را براي هم آفريد
و همانوقت بود كه تمام شاعرانههاى جهان متولد شد» تولدتان مبارك پدر غزل!